هنرمند پیسکسوت ، مرحوم احد معماریان (خطاط و خوشنویس)
اغلب همشهريان نهاوندي از دهه 40 تا دهه 80 ، در خيابان شريعتي ابتداي راستاي ميرزا آقا، روبه روي پل مدرسه سوری با كارگاهي آشنا بودند كه نظر دوستداران نقاشي و خطاطي را در اين ديار به خود جلب می کرد و نزديك چهل سال است( از 1343) نمايشگاه (كلبه ي هنر)در اين جا بدون هيچ تبليغي و در سكوت پابرجا بود .
صاحب اين نمايشگاه، هنرمند پيش كسوت، مرحوم جناب آقاي احد معماريان از افتخارات این دیار بودند. استاد احد معماريان كه پيش از نيم قرن در زمينه نقاشي رنگ و روغن و خوشنويسي فعاليت داشت، زماني يادگيري را در نهاوند شروع كردكه از كلاسها وكتابهاي رنگارنگ نقاشي و خوشنويسي خبري نبود ودر بازار، اثري از قلم مو، رنگ روغن و بوم حاضري يافت نميشد. بايد اين وسايل را يك هنرمند خودش تهيه مي كرد و به كار مي برد .
اميد است خاطرات اين هنرمند انزوا طلب بتواند گوشه هاي تاريك گذشته ي هنر خوش نويسي و نقاشي ديار ما را براي اصحاب هنر و علاقه مندان روشن نمايد. در سال 1313، آنچنان كه ازمرحوم پدرم شنيده ام، در محله ي گلشن، كوچه فتاحيان، محلي كه به «قلا كريز» مشهور بود متولد شدم. هنوز يك سالم تمام نشده بود كه به محله ي گوشه سرتل نقل مكان كرديم.
پدرم استاد مجيد معماريان به كار بنايي مشغول بود . در آن زمان قانون هشت ساعت كار براي كارگران وجود نداشت و آنها از طلوع تا غروب آفتاب مجبور بودند كاركنند. شغل بنايي در خانواده اش ارثي بود. عمو و پسر عمويم مرحوم استاد حميد و استاد محمود معماريان همين شغل را داشتند و نام خانوادگي ما از شغل موروثي پدرم گرفته شده است. پدرم كار بنايي را در اين اواخر به علت كهولت سن ترك كرده بود و مغازه ي مصالح ساختماني باز نمود . با اين وجود باز هم از شهر و روستا براي ساختن بعضي از بناها به او مراجعاتي ميشد. شروع دوره ي دبستان من مصادف با اواخر جنگ جهاني دوم بود و اغلب ستونهاي ارتش متفقين با تجهيزات نظامي از داخل شهر مي گذشتند و به سمت كرمانشاه در حركت بودند. در اين ايام قحط سالي بود وكمبود نان، به طوري كه نانوايي ها از مشتريان پر ميشد و من كه فرزند بزرگ خانواده بودم خريد نان را به عهده گرفتم . از اين رو اغلب براي خريد نان از صبح زود تا ساعتي از ظهر گذشته در نانواي معطل مي شدم ودر آخر هم گاهي اوقات دست خالي به خانه بر مي گشتم.
ضمن اينكه دركلاس هم بايد حاضر مي شدم. در كلاس دوم به علت گراني وكمبودكاغذ مجبور بوديم از لوحه فلزي استفاده كنيم ومشق خود را روي آن بنويسيم و به نظر معلم برسانيم. در سال اول دبستان معلم ما آقاي جوادي بود( اسم كوچك ايشان را به خاطر نمي آورم). پدر ايشان آقا سيد مصطفي جوادي از روحانيون شهر بودكه در دبيرستانهاي نهاوند هم تدريس مي كرد . آقاي جوادي يك روز از ما خواست كه قلم ني و دوات و مركب به كلاس ببريم و روي تخته سياه سر مشقي براي ما نوشت. پس از نمره دادن به همه ي دانش آموزان نمره من از همه بيشتر شد و همين موضوع مرا به خوشنويسي بيشتر علاقه مند كرد. البته در آن زمان كتاب درسي سال اول با خط نستعليق چاپ شده بود و هنوز از روشهاي جديد ياد دادن حروف الفبا، كه گويا به روش باغچه بان معروف است، خبري نبود . روش آموزش به ما اينطور بود كه ابتدا شكل كامل كلمات را همراه با تلفظ آنها با تكرار و تمرين ياد مي گرفتيم و سپس حروف و صدا ها را تحليل مي كرديم و از هم تشخيص مي داديم. به عبارت ديگر يادگيري از كل به جز بود و اين نوع يادگيري مشكلاتي داشت و درصد كمي از دانش آموزان مي توانستند خواندن و نوشتن را بياموزند . ولي كساني هم كه يلدا مي گرفتند اغلب خطي خوش داشتند. در كلاس چهارم ابتدايي معلم نقاشي ما آقاي حميد ظفري بود كه بعدها افتخار همكاري با ايشان را پيدا كردم . در كلاس ششم ابتدايي معلم خط ما آقاي صديقي نام داشت كه از اقليت هاي مذهبي كليمي بود .
چه كساني مشوق شما در كار خوش نويسي و نقاشي بودند ؟
شايد پيش تر از همه مرحوم پدرش با گفته هاي خود مرا در كار نقاشي تشويق مي كرد . در آن زمان معمولا مرحوم پدرم از ابتكارات و سرعت عمل نقاشان داستانها ميگفت . از ملا محمد كاشي ساز كه كاشي كاريهاي حمام حاج آقا تراب و نقاشي جنگ رستم و ديو سفيد آن حمام از كارهاي اوست و سماوري كه از كاشي ميسازد و شكسته آن به صورت عتيقه « آنتيك » با قيمت بالايي به فروش ميرسد . ايشان جد مادري آقايان سيد احمد و سيد اصغر و مرحوم سيد قاسم سيد حسيني است و نسبت خويشاوندي نيز از طرف مادر با خانواده ما دارد . تشويق معلمان دوره ابتدايي و دبيرستان هم در گرايش اين جانب به هنر خط ونقاشي بسيار موثر بود . زماني كه كلاس چهارم ابتدايي بودم دفتر نمره كلاس را هر هفته به من ميدادند ، كه ضمن معدل گيري ، اسامي دانش آموزان را هم با خط خوش به ترتيب بر حسب معدل آنها بنويسم. در آن زمان از خودكار و خود نويس خبري نبود وما مشقهايمان را مجبور بوديم با قلم نيش و دوات و جوهر بنويسيم كه خود مشكل بزرگي براي ما بود و از نشانه هاي بارز دانش آموزان مدارس لكه هاي بزرگ رنگارنگ جوهر روي دست و صورت و لباسهاي آنها بود .
دوران تحصيل خود را در دبيرستان چگونه سپري كرديد ؟
در آن زمان دوره شش ساله دبستان كه تمام ميشد وارد دوره شش ساله دبيرستان مي شديم . دوره ي دبيرستان از دو دوره ي سيكل اول كه درسها عمومي بودند و سيكل دوم كه درسها تخصصي و به رشته هاي رياضي، طبيعي و ادبي تقسيمك ميشدند تشكيل مي گرديد . در سال اول دبيرستان معلم خوشنويسي ما آقاي سيد مصطفي جوادي بود همانطور كه قبلا هم اشاره كردم ايشان اهل منبر بود و صداي خوش و رسا داشت و با كسوت روحاني در كلاس حاضر ميشد .همچنين خطي خوش داشت. آقاي جوادي در نمره دادن بسيار سخت گير بود و بيشترين نمره اي كه به دانش آموزان ميداد چهارده بود و بقيه نمرات را مخصوص دانشمندان و نوابغ و اوليا الله ميدانست . بنده توانستم بهترين نمره يعني چهارده را از ايشان در خوش نويسي كسب نمايم . سال دوم و سوم دبيرستان با حوادث انتخاب دكتر محمد مصدق به نخست وزيري و تب و تابهاي احزاب سياسي آن زمان همراه بود كه به دبيرستانها هم كشيده شده بود بنده هم مثل بقيه جوانان و نوجوانان شهر از اين شور و شر سياسي در امان نبودم . يادم مي آيد مرحوم كشاورز كه نمايندگي مطبوعات را در نهاوند به عهده داشت روزنامه ها و مجلات را به من و ساير دوستان ميداد تا در سطح شهر پخش نماييم. نا گفته نماند آقاي محمود كشاورز بعد از آقاي منصوريان اولين كسي بود كه مطبوعاتي و كتاب فروشي زيبايي با ويترينهاي پر از كتاب در خيابان اصلي شهر داير نمود و اكثر روزنامه ها و مجلات را براي مطالعه علاقه مندان روي تخته اي در جلوي مغازه اش به نمايش مي گذاشت .
بعد از سقوط دولت مصدق اوضاع شهر آشفته شد و مردم دچار بيم و هراس شدند و سرانجام تعداد زيادي را دستگير و زنداني كردند. در اين حال و هوا بنده را هم كه ديگر ميلي به درس و مشق نداشتم گرفتند و به اجباري «خدمت سربازي» اعزام كردند . در آن زمان كمتر كسي به اختيار خود به خدمت سربازي ميرفت . مأمورين نظام وظيفه جوانان را در كوچه و خيابان مي گرفتند و بدون اطلاع پدر و مادر آنان را در ماشين هاي ارتشي كه چيزي شبيه كاميونهاي باركشي بود مي ريختند و در ميان گريه و زاري پدر و مادراني كه تصادفاً از گرفتاري فرزندان خود مطلع شده بودند به پادگانها اعزام مي كردند . مرا با چند نفر ديگر از طريق ملاير با يك ماشين باري كه حامل سيب زميني بود به خرم آباد «پادگان بهارستان» اعزام كردند . اين پادگان نزديك قلعه ي فلك الافلاك بود و آنرا به زندانيان سياسي تخصيص داده بودند. در همانجا من هر هفته تعدادي از همشهريان را ميديدم كه متاسفانه زنداني شده بودند و آنان را به حمام پادگان بهارستان ميآوردند . به هرحال دوران سربازي سپري شد، هرچند بر من خيلي سخت نگذشت. زيرا از طريق انجام سفارش خط و نقاشي با پادگان همكاري ميكردم و به اين وسيله تا حدي هم از نگهباني معاف ميشدم .
بعد از اتمام دوران سربازي به تهران رفتم و در تابلو سازي مسعود زرين خط فرزند حسن زرين خط ، كه از خوش نويسان به نام بود، شروع به كار كردم. و در آنجا اولين بار با رنگهاي روغني و انواع قلم موها و كاردكهاي ساخت خارج آشنا شدم. اين رنگ روغن ها كاملاً صاف بود و زود خشك ميشد و جلا و درخشندگي بيشتري داشتند.
پس از دو سال كار در تهران به نهاوند برگشتم ودر ميدان شريعتي(ميدان شاپور سابق) در محل عكاسي فرهنگ فعلي شروع به كار نقاشي و خطاطي نمودم. در ساخت تابلوها نهايت دقت را به كار ميبردم و از بهترين رنگهاي آن زمان استفاده مي كردم و از كشيدن تابلوها ، بيشتر از همه خودم لذت مي بردم . تابلوهاي تبليغاتي من مورد استقبال همشهريان قرار گرفت. زيرا قبلا مجبور بودند مشابه آنها را به شهرهاي ديگري مثل تهران يا بروجرد با هزينه ي زيادي سفارش بدهند. علاوه بر اين بعدها از شهرهاي هم جوار هم سفارش ساخت اين نوع تابلوها برايم مي رسيد .
استاد معماريان ، بفرماييد چطور شد شغل معلمي را انتخاب كرديد و معلم هنر شديد ؟
من بعد از اتمام دوران سربازي، تحصيلات را به صورت متفرقه ادامه دادم ودر سال 1338 به استخدام اداره فرهنگ نهاوند( اداره آموزش و پرورش)در آمدم و بعد از رسمي شدن به روستاي «قلعه قباد» منتقل شدم و اولين معلم اين روستا بودم . زمين و ساختمان دبستان اين روستا را كدخداي روستا كه شخص خيري به نام حاج محمود عزيزي بود ، به اداره فرهنگ اهدا كرد . گويا به تقاضا و همت ايشان هم اولين دبستان در اين روستا داير گرديد . دبستان قلعه قباد چهار كلاسه بود وكلاسهايش از اول تا چهارم به صورت تمام وقت( صبح و بعد از ظهر) اداره ميشد . متعاقباً كلاس شبانه اكابر هم براي بزرگسالان داير شد . آن چه بر توفيق معلمان من در اين روستا افزود، اين بود كه شبانه روز در روستا سكونت داشتم و براي معلمي وقت صرف ميكردم. تنها بعدازظهرپنج شنبه نزد خانواده بر مي گشتم و هر صبح شنبه درمدرسه حاظر ميشدم .
رئيس فرهنگ نهاونددر آن زمان آقاي دكتر ابوالفتح حكيميان بود، انساني فرهيخته شاعر و هنرمند كه دستي در نقاشي و خوش نويسي داشت و مورد توجه ايشان قرار گرفتم . تا اينكه در سال 1342 نمايشگاهي از كارهايم را با تشويق و همكاري ايشان در سالن دبيرستان فيروزان ترتيب دادم كه مورد استقبال قرار گرفت و عوايد حاصل از آن فروش بليط آن صرف خريد صندلي هاي دسته دار براي دبيرستان گرديد . چندي بعد رياست محترم فرهنگ بنده را مورد لطف قرار داد و از روستا به شهر منتقل نمود و من در دبستان رازي شروع به كار كردم. در نتيجه فرصت بيشتري براي انجام كارهاي هنري پيدا كردم . مدير دبستان رازي آقاي عبدالحسين شيرخاني بود. ايشان نسبت فاميلي با بنده از طرف مادرم دارد . هر كجا هست خدايا به سلامت دارش . يك سال بعد، ابلاغ تدريس هنر را از رئيس آموزش و پرورش وقت، آقاي ناصر مير، در دبيرستانهاي ابن سينا و كورش كبير دريافت كردم. علاوه بر ساعات موظفم در مدارس، ساعاتي را هم بي هيچ چشمداشتي به نوشتن شعارهاي آموزشي و تربيتي روي ديوارها و سالن تابلوهاي تعدادي از مدارس صرف مي كردم . معمولاً در بدو ورود رؤساي آموزش و پرورش به نهاوند يكي از سخنان حضرت علي (ع) خطاب به مالك اشتر، از جمله :( الا اي والي مصر تورا به پيروي از انديشه ي خير انديشان و عناصر صالح دعوت مي كنم .) را به صورت تابلويي 35 *20 با خطي خوش مي نوشتم و همراه با تمثال مبارك آن حضرت به رئيس جديد هديه ميدادم . آنان نيز به نشان قدرداني، تابلو را مقابل ميز خود نصب مي كردند .
از همكاراني كه تدريس هنر در دبيرستان را بر عهده داشت، آقاي حميد ظفري بود. هنر عكاسي ايشان در نهاوند منحصر به فرد بود ودر نقاشي هم دستي توانا داشت. رئيس دبيرستان ابن سينا آقاي ابراهيم صحت نياكي از مديران موفق و لايقي بودكه مدت پانزده سال رياست اين دبيرستان را به عهده داشت. رئيس دبيرستان كورش كبير نيز آقاي خاتمي بود، شخصيتي اديب و از خانواده اي روحاني . تا زماني كه اين بزرگواران بر سر كار بودند به درس هنر هم اهميت مي دادند.
لطفا راجع به پيشه هنر در نهاوند بفر ماييد ؟
در نهاوند هنرمندان خوش نويس و نقاشان بزرگي وجود داشته اندكه متاسفانه در محاقي ازگمناني فرو رفته اند. آثار آنها را شايد بتوان در دست نوشتها و لابه لاي كتابهاي موجود در خانه هاي قديمي پيدا كرد . بنده نمونه اي از خط شكسته ي منسوب به «ملا محمد تقي» نامي دارم كه بسيار زيبا نوشته شده است . يك صفحه از كلام الله مجيد با خط نسخ و تذهيب با آب طلا ديده ام كه به فرمان « ظفر السلطان» نوشته شده تا در مجالس روضه خواني قرائت شود و ثوابي براي واقف آن باشد . ولي متاسفانه نام كاتب آن كه قطعاً از خوش نويسان نهاوندي است، مشخص نيست علاوه بر مكتوبات، سنگ نوشته هاي در نهاوند وجود دارد كه بسيار زيبا نوشته و حك شده اند. متاسفانه هيچ گونه تحقيقي تا كنون تا آنجا كه من اطلاع دارم در مورد هنرمندان نهاوندي انجام نشده است . مگر ممكن است شهري با اين عظمت تاريخي درباره انواع هنرها ، حتي موسيقي ، آثاري خاص خود نداشته باشد و اين در حالي است كه اگر اشتباه نكنم يكي از دستگاه هاي موسيقي ايراني به نام« نهاوند» نام گذاري شده است . تا آنجا كه بنده به ياد دارم در اين اواخر «يخدان سازها» كه راستا بازاري مخصوص به خود داشتند براي زيبا سازي يخدانها بر روي آنها با رنگ روغن نقاشي هاي گل و بوته مي كشيدند و بعضي از آنها كه مهارتي پيدا ميكردند تابلو هم مي نوشتند . لطفا بفرماييد چرا كارگاه نقاشي و خطاطي جناب عالي كه بيشتر به صورت نمايشگاهي از خط و نقاشي در ابتداي راستاي ميرزا آقا داير بود تعطيل شده است ؟ در سال 1347 ساختمان متروكهاي خريداري و بازسازي كردم و قسمتي از آن را به كارگاه و نمايشگاه نقاشي و خوش نويسي اختصاص دادم . هدف بنده بيشتر تشكيل يك نمايشگاه دائمي بود .
در آن زمان كه تلويزيون و ساير وسائل سرگرم كننده وجود نداشت ، اين نمايشگاه در پرورش استعداد جوانان و نوجوانان همشهري بي تاثير نبود و به افراد مستعد و علاقه مند انگيزه ميداد . ضمن اينكه شاگرداني هم در اين محل آموزش ميديدند .
امروزه بحمدالله تعداد هنر مندان نقاش و خوش نويس در سطح شهر بسيار شده اند ، ضمن اينكه شيوه هاي جديدي در اين باره رايج شده است . تابلوهاي تبليغاتي برجسته و نئون و اخيرا تابلو هاي كامپيوتري هم رواج يافته است و ما هم بايد ميدان را براي جوان ها خالي كنيم .
جناب عالي از چه شيوه و سبكي در هنر استفاده ميكنيد ؟
بنده پيشتر آثار نقاشان واقع گرا ( رئاليست ) را مي پسندم و سعي ميكنم در كپي برداري از آثار آنان ، كار خود را به اصل اثر نزديك كنم . متاسفانه در آن زمان ما هيچ كتاب راهنمايي در مورد نقاشي در اختيار نداشتيم و بالاترين حد پيشرفت در نقاشي را بزرگ كردن عكس اشخاص با قلم سياه (مداد كنته) مي دانستيم، يا كپي كردن از كارت پستال و عكسهاي رنگي اي كه از خارج وارد ميشد. من چهره هاي ازهنرمندان ودانشمندان و يا منظره هاي را نقاشي كرده ام كه سبك بيشتر آنها واقع گرايي (رئاليسم ) و بعضي از آنها (امپر سيونيسم ) بودند كه اغلب به فروش رفته اند و هنوز هم در حسرت از دست دادن بعضي از آنها هستم . در مورد خوش نويسي، خط ثلث، نسخ و شكسته نستعليق را تجربه كرده ام ولي بيشتر از همه كارم نستعليق بوده است .
از هنرمندان نقاش يا خوش نويس نهاوندي چه كساني را به خاطر داريد ؟ لطفا اسامي آنها را ذكر نماييد ؟
از همكاران بايد از آقاي حميد ظفري نام ببرم . ايشان علاوه بر عكاسي در نقاشي هم دستي داشت . مرحوم پيروز بيضاوي در نقاشي و خوش نويسي و آقاي محمود غلامي در نقاشي رنگ روغن آثاري دارند . آقاي غلامي ظاهرا در زمستان 1346 نمايشگاهي از كارهايش را در سالن دبيرستان ابن سينا تشكيل داد . آقاي محمد تقي قياسي در خوش نويسي و نقاشي زحمت كشيده است. ايشان از مدرسين انجمن خوش نويسان ايران است. آقاي عباس خرمي در طراحي و نقاشي، آقاي سرهنگ دولتي در نقاشي، آقاي صالح در خط و نقاشي و برادرم نعمت معماريان كه در نهاوند ساکن هستند، در نقاشي و خوش نويسي و بسياري ديگر در اين زمينه ها كاركرده اندكه براي ذكر اسامي آنها حافظه ام ياري نمي كند و از همه آنها به سبب اين قصور حافظه پوزش ميطلبم . چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست كه خدمتي به سزا بر نيامد از دستم جناب آقاي معماريان از فرصتي كه براي مصاحبه در اختيار ما گذاشتيد صميمانه تشكر مي نمايم . بنده هم از شما عزيزان به سبب زحماتي كه در راه شناخت و معرفي و ثبت فرهنگ و هنر شهرمان مي كشيد تشكر مي كنم و دست همگي شما را مخلصانه مي فشارم . فرصت شمار صحبت كز اين دو راه منزل چون بگذريم نتوان ديگر به هم رسيدن
منبع : فصلنامه فرهنگان شماره های 22 و 23
نشریه فریاد نهاوند به عنوان یک رسانه محلی وظیفه خود می داند که در هر شماره از نشریه در بخش مشاهیر به معرفی یکی از افتخارات این دیار بپردازد و برای معرفی سایر مشاهیر منتظر کمک و یاری شما همشهریان گرامی می باشد . امید که بتوانیم افتخارات این کهن دیار را برای نسل آینده معرفی نمائیم.