سمیه شفائی- خبرنگار
23 تیرماه 1403
ذوالفقاری گفت: ۴۱ سال گذشت با هر سختی که بود، تا سال ۱۴۰۲ یک نفر از استان همدان پیش من آمد و درخواست کرد که باهم بر سر قبر شهید ظفری که به عنوان یادبود برای او درست شده بود، برویم.
به گزارش فریاد نهاوند آنلاین ، خانمبالا ذوالفقاری از سالهای دوری از همسرش میگوید از سالهایی که وفادار به همسرش ماند و فرزندش را بزرگ کرد. وی افزود: شهید احمد ظفری تا سال ۱۳۷۹ در شیراز بر روی بلدوزر کار میکرد بعد از آن سال به نهاوند بازگشت و در جهاد مشغول به کار شد .
همسر شهید ظفری عنوان کرد: احمد میگفت حالا که وارد جهاد شدهام ممکن است که وقتی به جبهه بروم برنگردم و شهید شوم یا اسیر شوم؛ میخواهم از الان به این راهی که من میروم آگاه باشید، چون ما یک فرزند ۶ ماهه نیز داریم. وی ادامه داد: بیشتر اقوام، بردارانش، پدر و مادرش به او میگفتند تو که موقعیت خوبی در شیراز داری و حقوقت بسیار خوب است چرا میخواهی وارد جهاد شوی او میگفت به خاطر رضایت خداوند و ادامه راه امام (ره)؛ و این گونه بود که او در جهاد مشغول شد.
ذوالفقاری افزود: زمانی که وارد جهاد شد، در سال ۱۳۶۰ به جبهه رفت و تقریباً سه دفعه رفت و برگشت که دفعه چهارم قرار بود آخرین باری باشد که به جبهه میرود اما این بار وقتی رفت، دیگر بازنگشت که سال ۱۳۶۱ بود، البته قبلش چند نامه از او به دستمان رسید و دیگر خبری از او نشد و اینگونه بود که خبر شهادت و گمنام شدن او به ما رسید.
وی ادامه داد: وقتی دیگر نامهای از او نیامد ما از طریق دوستان همرزمش فهمیدیم که مفقودالاثر شده و پیکرش پیدا نشده و دوستانش میگفتند که لباس شخصی خود را پوشیده بوده و میگفته که به دیگر رزمندگان لباس برسد و هم اینکه پلاک خود را نیز در آورده بود.
همسر شهید ظفری با اشاره به سختیهای دوران نبود همسرش گفت: زمانی که خبر شهید شدن همسرم رسید و خبر دادند که پیکرش نیست، ما دائماً هر بیمارستانی که میتوانستیم، گشتیم در اهواز، خرمشهر و تهران که شاید بتوانیم اثری از او پیدا کنیم و من در طول این ۴۱ سال فکر میکردم شاید همسرم اسیر شده و نمیخواستم باور کنم که او دیگر نیست، چون در نبود او بزرگ کردن یک بچه ۶ ماهه برای من بسیار سخت بود .
وی افزود: بعد از برگزاری مراسم احمد، من و دخترم زندگی سخت بدون او را شروع کردیم و باید نبود همسرم را تحمل میکردم و هم درد بدون پدر بزرگ شدن دخترم را و این واقعا برای من سخت بود و با توکل به خدا و به امید اینکه شاید احمد اسیر شده و بازمیگردد با دخترم به زندگی ادامه دادیم تا اینکه دخترم ۲۰ سال بعد نامزد کرد و ما به شهرستان نهاوند رفتیم و بعد از ۷ سال به تهران نقل مکان کردیم و نمیخواستم دخترم چون از بچگی نبود پدر را حس کرده بود، نبود مادر را نیز حس کند به خاطر این من همیشه کنارش بودم.
ذوالفقاری با بیان اینکه دخترم سالها چندین بار اقدام کرد تا از طریق دی ان ای زودتر پیکر پدرش را پیدا کند، گفت: دوستان شهید ظفری خیلی ازاو و اخلاقش تعریف میکردند و میگفتند، بسیار فرد مرتب و تمیزی بوده است.
وی ادامه داد: ۴۱ سال گذشت و با هر سختی که بود تا سال ۱۴۰۲ یک نفر از استان همدان پیش من آمد و درخواست کرد که باهم بر سر قبر شهید ظفری که به عنوان یادبود برای او درست شده بود، برویم؛ وی مزار را بغل کرده بود و بسیار گریه میکرد و به من گفت آماده باش که میهمانان زیادی در آینده نزدیک دارید.
همسر شهید ظفری تصریح کرد: بعد از چند روز آمدند و خبر پیدا شدن پیکر احمد را به ما دادند و من هم خوشحال بودم از اینکه بالاخره همسرم برگشته و دخترم میتواند حضور پدرش را حس کند و خودم نیز میتوانم با خیال راحت به گلزار شهدا بروم و با همسرم صحبت کنم.
وی ابراز کرد: من چون ساکن تهران بودم، دیگر دل رفتن به تهران را نداشتم و دوست داشتم در روستا نزدیک به همسرم باشم و گاهی دخترم میگوید که او را تنها گذاشتهام اما من دیگر دل رفتن به تهران را با وجود آمدن پیکر احمد نداشتم.
گفتنی است؛ شهید احمد ظفری متولد ۱۳۳۹ در روستای باباقاسم نهاوند است، که پس از ۴۱ سال مفقودالاثری، ۲۸ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ به وطن بازگشت و در زادگاهش، روستای باباقاسم به خاک سپرده شد. دخترش، معصومه ظفری تنها یادگار این شهید والامقام است؛ محل شهادت شهید ظفری کانال کمیل در عملیات والفجر ۱ بود.
بخشی از وصیتنامه این شهید بزرگوار به پدر و مادرش: پدر و مادر عزیزم تو را به جان حضرت زهرا (س) و حسین زهرا(ع) اگر چنانچه جنازه من به دست شما نرسید برای من گریه نکنید و اگر یاد من افتادید سر مزار دیگر شهدا بروید و نکتهای به همسر و فرزندش نگفته طبق گفته دوستانش احمد نخواسته خاطرهای وجود دختر عزیز و شش ماههاش را وقتی بزرگ شد آزرده کند و نبود پدر را برایش سخت و سنگین کند و همچنین وصیت کرده همیشه پیرو ولایت باشیم و راه امام خمینی (ره) و شهدا را ادامه دهید .