« طنز مش صادق 53 » يك زبان دارم ، دو تا دندان لق ميزنم تا ميتوانم حرف حق مش صادق................ به قلم..... جوالدوز نوه بزرگ مش صادق با شوق فراوان امسال در یکی از دانشگاههای شهرمون پذیرفته شد ، و مشغول به تحصیل است اما هر روز با سر و روی و لباس خاکی به خانه بر می گردد و می گوید که به دلیل خاکی بودن محوطه دانشگاه و وزش باد و گرد و غبار مجبور به تحمل این وضع است ... مش صادق خیلی از این وضع ناراضی بود و مدتب مانتو نوه اش رو تمیز می کرد و زیر لب غرو لند می کرد : آخه ای چه وضعیه ، دانشگاهه بَوَری وسط بیاوو . بَچا مَردِمِنَه ویلون و سرگردو کُنی وا سر و کَله خاکی !!! بی سرویس ... بی امکانات ... بی غذاخوری ... آخه کی دیه بین دانشگاه وا ، غذا خوریش ۳ کیلومتر ، فاصله با .... مه چِم ، مه یر ، حضرت سلیمو خوش نظری کُنه وا قالیچه ش وره جاوجایی ای عورتا زوم بسه . والا وا ای برنامه ریزی شو !!
- اخبار استان
پربازدیدترین ها
- اخبار شهرستان
پربازدیدترین ها
- اجتماعی
پربازدیدترین ها
- ورزشی
پربازدیدترین ها
- حوادث
- فرهنگ و هنر
پربازدیدترین ها
- بهداشت و سلامت
پربازدیدترین ها
- دین و مذهب
پربازدیدترین ها
- حوزه و دانشگاه
- بخش ها